((نسخه مجلس شهادت مالک اشتر))

به توفیق الهی مدد آن یافتم که شمه ای از زندگی مالک اشتر نخعی و فضایل ایشان

 و در پایان نحوه شهادت این یاور مولاعلی(ع) را به رشته نظم و در قالب شبیه خوانی

 دربیاورم که هر چند خالی از نقص و کاستی نیست و نیازمند نظر صاحب نظران

می باشد. تمام سعی حقیر بر آن بوده که تمام حوادث این مجلس تعزیه ، واقعی و بر

 اساس مستندات تاریخ باشد. مجلس بر پنج مطلب استوار است

.شروع مجلس از صحرای ربذه آغاز می گردد آن هنگامی که عمر ابوذر غفاری  رو به

اتمام است لیکن بنا بر فرموده حضرت رسول (ص) منتظر رسیدن مومنانی می باشد.

چه حضرت رسول(ص) ابوذر را خبر داده بود بر اینکه در بیابان خواهد مرد و مومنانی بر

جنازه وی نماز خواهند کرد.

مطلب دوم رفتن عقیل بن ابوطالب خدمت حضرت علی(ع) و تقاضای کمک از بیت

المال و جریان معروف آهن گداخته.

مطلب سوم اهانت فرد بازاری به مالک اشتر و چشم پوشی و رأفت مالک نسبت به

وی

مطلب چهارم ، حکم گرفتن مالک از امیرالمومنین(ع) به جهت حکومت مصرو ماجراهای آن و سرانجام شهادت مالک

و اما خلاصه مجلس :

ابوذر :

ای کریم لم یزل ای خالق لیل و نهار

حمد تو گوید ابوذر در نهان و آشکار

مانده ام تنها و بی کس من به صحرای ربذ

کرده تبعیدم خلیفه آن شقی نابکار

می کنم از جان تحمل این همه جور و ستم

لیک مُردم ز هجران رسول تاجدار

بارالها در رسان مرگ من خسته ضمیر

طاقتی دیگر ندارد این تن زار فکار

سپس گفتگوی پدر و دختر

ابوذر :

بیا تو دختر دمی کنارم

به سوی جنت چو رهسپارم

دختر :

مکن تو بابا زمن جدایی

که از غم تو به غم دچارم

ابوذر :

منال و دیگر به سان بلبل

دمی به مرگم نما تحمل

مالک اشتر :

له الحمد الذی یغفر خطایات

یسبح اسمه من فی سماوات

خداوندی که از راه مروت

عطا کرده به مالک علم و قدرت

عجب دشتی بود این وادی غم

یقین باشد ربذ این دشت ماتم

چسان یاران من بی آب وبرگ است

به هر جنبده اش آوای مرگ است

برانید مرکب و باشید خبردار

نوازید یاوران بر طبل هشدار

دختر :

به قربانت شوم ای مرد دانا

ندارد او کفن از مال دنیا

هر آن مالی که بودش آن حزینه

ببخشید بر فقیران مدینه

مالک :

به قربان سخایت ای با وفایم

تو را سازم کفن اندر عبایم

کفن سازم تو را با چشم خونبار

به توفیق خداوند جهاندار

نهم اندر لحد من جسم پاکت

برو بادا خدا پشت و پناهت

علی:

شکرلله ای کریم و خالق لوح و قلم

کرده ای خلقت به آنی آدمی را از عدم

آن چنان قدری بدادی مرتضی را بی حساب

آیه اَکمَلتُ لَکُم آمد به شأنم در کتاب

گر نبودی رحمتت هرگز نبودم اینچنین

فاتح میدان به جنگ و قاتل خصم مبین

موی سر کردم سپید و قامتم گشته دو تا

از فراق مصطفی و هجرت خیرالنساء

می روم اندر خزانه بهر کار مسلمین

جرم این امت ببخشا ای اله العالمین

عقیل :

شکوه ها دارم ز ایام ای خداوند غفور

مبتلای فقرم و چشمان من گردیده کور

من عقیلم ، زاده بوطالب صاحب کمال

گشته ام مضطر ز دست کثرت اهل و عیال

لیک از بخت بلند و نصرت پروردگار

بر امیرالمومنین باشم برادر هم تبار

عقیل :

نمایم مرحمت یک کیسه زر

علی :

معاذ الله از این حرف مکدر

عقیل :

مران از در مرا ای با سخاوت

علی :

شدم شرمنده ات دارم خجالت

عقیل :

خزانه پُر بود از کیسه زر

علی :

بود از مال مردم ای برادر

عقیل :

غریب نیستم برادر با تو خویشم

علی :

مکن پرخون دگر این قلب ریشم

علی :

مرحبا بر جان پاکت ای عقیل خسته جان

طاقت اتش نداری از طریق امتحان

پس چسان تاب آورم من بر شرار کردگار؟

آن زمانی که بگیرد پیکرم را در کنار

این طمع از سر به در کن ای عقیل ممتحن

این خزانه مال مردم باشد و نی مال من

علی :

بشنو از من مالک ضیغم دل و با اقتدار

چون که آمد در حضورم آن عقیل بی قرار

من بُدم مشغول به امر مسلمین از همدلی

بهره می بردم ز نور آن چراغ اولی

چون که آمد آن عقیل خسته جان و مهر کیش

کرده ام روشن چراغ دیگری از مال خویش

آن چراغ اولی سوزد ز خرج مسلمین

غیر از این جایز نباشد بر امیرالمومنین

کاسب اول :

یکی مرد غریبه رهگذار است

عجب بالا بلند و با وقار است

خوش است از بهر عیش و شادمانی

تمسخر سازمش من یک زمانی

(به روی مالک آشغال بیاندازد)

علی :

مر علیک بادت ز حیدر مالک  نیکولقا

دین احمد را تو باشی یاور و پشت و پناه

قصد آن دارم تو را والی کنم بر مصریان

چون ندیدم بهتر از تو در میان یاوران

مُلک مصر باشد عتیق و ملتی دارد عظیم

حاکمی جز تو نباشد ای مرا یار و ندیم

چون نشستی تخت قدرت، الحذر هوشیار باش

بر فقیران و ضعیفان مونس و غمخوار باش

ظالمان در هم بکوب از لُجه ات بی خوف و بیم

(لُجه نام شمشیر مالک اشتر می باشد)

بالیقین نصرت بیابی از خداوند کریم

هاتف :

مالک نیکولقا ای اشتر نیکوسخن

روی مصر هرگز نبینی ای عزیز ممتحن

کن وداع آخرین با حضرت شیرخدا

وصل او دیگر نبینی ای رحیل مبتلا

معاویه :

حاضرین مجلسم باشید خبر ازخاص و عام

دور سفیانی رسیده از طریق احتشام

زمره آل امیه ، موسم خفت گذشت

وعده قدرت رسید . عز و جاه و احترام

مطربان محفلم سازید بانگ یا حبیب

همرهش غوغا کنید از بربط و سنج و دَمام

عمروعاص :

می روی اندرکجا ای پیر دهقان فکار؟

دهقان قلزم :

می روم بهر خوش آمد سوی آن با اقتدار

عمروعاص :

هدیه ها بهرش برند از مرد و زن، خرد و کبیر

دهقان قلزم :

بی بضاعت باشم و افتاده و زار و حقیر

عمروعاص :

از عسل دارم دو کوزه من به بار مرکبم

دهقان قلزم :

دست خالی من چه سازم ، خاک عالم بر سرم

عمروعاص :

غم مخور یک کوزه ات از مرحمت سازم عطا

دهقان قلزم :

اجر تو باشد جوانمرد با جناب مصطفی

مالک :

الله الله سوزد از زهر جفا این پیکرم

تیره امد این جهان بر پیش چشمان ترم

من امانت دار مصر باشم ولیکن صد فسوس

ای اجل مهلت بده چون من سفیر حیدرم

ابراهیم :

جان به قربان سرت ای شهریار ملک جان

کن بیان از سِر مختار و شهیدان یا اباء

مالک :

مطلع باش ای پسر از فتنه قوم لعین

از جفاهاهی امیه در زمین کربلا

بیرق خونخواهی اش سازند به عالم منجلی

بعد از آنکه کشته گردد خامس آل عبا

شو روان زودی به نزد حضرت مختار زار

دست بیعت را بده بر دست آن فرخ لقا

آن چنان جنگی نما بهر قصاص قاتلین

تا بگویند خلق عالم آفرین و محبا

حالیا برگیر تو خُود و جوشن و این اسپرم

تا به روز جنگ بپوشی ای جوان مه لقا

عزرائیل :

من به حکم خالق هر دو جهان

گشته ام مأمور قبض روح و جان

مهلتی نبود شما را ای گروه مسلمین

یا معاشر ، عجلوا بالتوبه یا اهل یقین

چون که آیم بهر قبض روح و جان

حاصلی دیگر ندارد توبه و عذر و امان

می روم اینک حضور اشتر بی اقرباء

تا نمایم قبض جانش از طریق ابتلاء

مالک :

یا امیرالمومنین مالک بود چشم انتظار

علی :

آمدم لبیک ولبیک ، ای مه با اقتدار

مالک :

کودکانم شهر غربت خوار و زارند و غمین

علی :

خاطر آور از جفاهای امام عابدین

مالک :

ترسم آخر پیکرم ماند به خاک ای نورعین

علی :

روی خاک خواهد بماند پیکر پاک حسین

مالک :

پیکرم سوزد علی جان از جفای زهر کین

علی :

عن قریبی بشکند فرق مرا هم آن لعین

مالک :

گشته خشک این کام من ای نور عین

علی :

خاطر آور یک زمانی از لب خشک حسین

مالک :

این دم آخر چه سازم ای علی مرتضی؟

علی :

کن دعا بر میرحسین و اهل مجلس حالیا

((پایان مجلس))

اسامی شبیه خوانان :

1- حضرت علی (ع)

2- عقیل ابن ابوطالب

3- مالک اشتر

4- هاجر

5- ابراهیم

6- اسحاق

7- پیش قراول

8- دهقان قلزم

9- اهل قلزم

10- کاسب اول

11- کاسب دوم

12- هاتف

13- عزرائیل

14- معاویه

15- عمروعاص

((سروده امیرحسین کریمی علویجه))