به مناسبت ولادت با سعادت حضرت زینب سلام الله علیها

گوشه از نسخه تعزیه  (( ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ))

سلمان :

یا نبی الله از حکم ودود

طفلی از زهرا بیامد در وجود

از کرم داد خدای داوری

بر علی و فاطمه ، خوش دختری

دختری مانند قرص آسمان

نی غلط گفتم ولی این را بدان

چون بیامد در وجود آن گل مآب

شمس اندر آسمان شد در نقاب

.

.

.

 

پیغمبر:

فاطمه این گل بی خار مبارک باشد

قدم دخترت ای زار ، مبارک باشد

شادمان باش از این  غصه ایا حورلقا

که خدا کرده به تو دختری از مهر عطا

شکر گو ذات خداوند کریم متعال

دختر حور وشی را به تو داده الحال

فاطمه:

پدرجان دخترت قربان نامت

به قربان تو و سوز کلامت

من و این دخترم ای عرش مسند

به پا انداز از نامت یا محمد

ببین باشد شبیه نور عینت

به اشکال ، او بود مثل حسینت

بگو بر گوش او ایندم اذان را

بکن شادان دل این ناتوان را

.

.

.

فاطمه:

پدرجان ، حالت ِ من بین که چون شد

از این زاری دلم لبریز خون شد

ننوشد شیر از پستان مادر

ز بس زاری کند بر وی تو بنگر

برس یکدم به فریادم پدرجان

رها من را از این غم ، ای پدر جان

.

.

.

 

فاطمه :

یا علی ای لنگر عرش زمین و آسمان

چاره کن ، ز افغان این دختر ، فدایت الامان

از فغانش جان من آمد به لب ای مرتضی

ساعتی آغوش گیرش ای امام رهنما

بلکه  ساکت گردد ایندم یا علی ، قربان تو

ساعتی آساید ایندم بر سر دامان تو

.

.

.

فاطمه :

ایا ضیاء دل و دیده ام ، امام حسن

ز روی مهر بیا یکدمی تو در بر من

ببین به خواهر غم پرورت ایا سرور

چگونه ناله کند او به مثل مرغ سحر

بیا بگیر در آغوش ِخویش خواهر را

فدای نام تو ای لاله ی گل حمراء

.

.

.

فاطمه :

جان مادر ای حسین نازنین

یکدمی احوال مادر را ببین

خواهرت کرده کبابم یا حسین

بس که کرده او فغان و شور و شین

در بغل گیر از وفا این خواهرت

خواهر نیک اختر خوش منظرت

حسین :

بیا فدای تو ای خواهر من گریان

به دامنم بنما خواب ای تو را قربان

مکن تو گریه فدای دو چشم گریانت

مریز اشک  شوم من تصدق جانت

بده تو مژده ام ای مادر حمیده لقا

به خواب رفته بدان خواهرم در این مأوا

فاطمه :

هزار شکر تو ای خالق زمین و زمان

شدم ز گریه او فارغ اندرین دوران

پدر فدات شوم ، نور دیده ام ز وفا

شده است ساکت ایا شافع صف جزا

تو و من و علی و فضه و حسن به جهان

به بر گرفتیم او را ، تو از وفا می دان

نموده در برِ ما ، او فغان و شیون و شین

سکوت هیچ نکردی مگر به پیش حسین

بگو تو سِر همین مطلب ای پدر به خدا

دلم کباب شد از این مصیبت عُظما

بیا به حق خدا ای رسول عالمیان

بگو تو سِر همین واقعات از دل و جان

ز جبرئیل بپرس ای جناب پیغمبر

چه اسم او بگذارد ز گفته ی داور

پیغمبر:

بکن تحمل ایا فاطمه ضیاء بصر

بیامدم که رسد وحی خالق اکبر

همین دم است رسد جبرئیل از احسان

خبر برای من زار آورد می دان

بزرگوار خدایا به کردگاری خویش

به این دل من غم دیده بود تشویش

بکن تو مشکل زهرا ، گشا یا الله

به حق قرب علی ولی الله

 

 

جبرئیل :

یا نبی الله این دختر ستمها در جهان بیند

دو دندان تو را بشکسته از جور خسان بیند

ببیند داغ زهرا را به زیر طاق مینایی

ز در بشکسته پهلویش ، زجور ظالمان بیند

هنوز از ماتم مادر ز دیده جوی خون بارد

که قد سرو حیدر را به بحر خون طپان بیند

هنوز از ماتم بابش کمر خم گشته از محنت

حسن را دل به بطن طشت او غوطه فشان بیند

ز بعد این جفاها رو سوی کربلا آرد

جفاها در زمین کربلا از کافران بیند

ببیند کشته ی قاسم ز جور کوفیان دون

عروسش را سیه در بر ، به چشم خون فشان بیند

ز بعد قاسم داماد ببیند نعش اکبر را

دو زلف مُشک سایش را پریشان بر سنان بیند

چه از اکبر شود مدیوس ، اندر نینوا می دان

جناب حضرت عباس را دستش جدا بیند

چه دست حضرت عباس را بیند جدا از تن

دو فرزندش کفن پوش شهیدان بلا بیند

ز خون جعفر و عبداله و فضل و ابوالقاسم

زمین کربلا را رشک گلزار جنان بیند

از اینها بگذرد ، بیند حسین را کشته از خنجر

تنش را در میان خون چه او غوطه زنان بیند

.

.

.

پیغمبر:

ای جبرئیل شد ز دلم ، صبر و هم قرار

گویا فتاد از حرکت چرخ کج مدار

لبریز خون شده است دلم از کلام تو

آتش فتاد در جگرم حق کردگار

از بعد این ستم به کجا می کند مکان ؟

آید به سوی شهر مدینه از آن دیار ؟

با او به شام مثل غریبان خون جگر

هر چیر حکم گشته ز خالق کن آشکار

.

.

.

برو ای جبرئیل ایندم به سوی کار و بار خود

مرا بگذار ریزم اشک ، خون بارم از عذار خود

خداوندا به ظلمی کو رسد بر دختر زارم

گنه بخشا به محشر ، بندگان اشکبار خود

.

.

.

فاطمه :

شیعیان بهر حسین زاری کنید

بهر او خون از بصر جاری کنید

یکدمی ای دوستان پر محن

یا دآرید از گل روی حسن

ای خدا خون می رود از هر دو عین

بر حسن گریه کنم یا بر حسین ؟

.

.

.

فاطمه :

بزرگوار خدایا تو خالق کونین

به قرب و جاه محمد سید ثقلین

به شوی غریبم ، علی عالی جاه

ببخش جرم عزا دار به حرمت حسنین

 ((پایان مجلس))